توهمات کرگدن فهیم جیبی

۞هیچکس بی دامن تر نیست،اما پیش خلق... دیگران پوشند و ما بر آفتاب افکنده ایم۞

توهمات کرگدن فهیم جیبی

۞هیچکس بی دامن تر نیست،اما پیش خلق... دیگران پوشند و ما بر آفتاب افکنده ایم۞

ساعت ۲۵

همین اول گفته باشم...

به دلیل بالا بودن خشونت... این پست رو ((۲۲+)) اعلام می کنم...

امروز به اندازه کافی حرف  بارم کردین!!

----------------------------------------------------

----------------------------------------------------

...

....خونه کاملا تاریکه...

چراغها همه خاموشن....غیر از چراغ خواب اتاقم...

تکیه ام رو میدم به دیوار....مینشینم...

روی زمین....کف آشپز خونه...همه چیزخیسه...گرمه... سرخه ...

شیشه ی اتاقم شکسته...

آخرین نگاهمو به اون سایه ی دراز میندازم که از پنجره می افته پایین... 

باد داره پرده ها رو از جا می کنه...انگار که داره از توی استخونهام رد میشه...

سرم سنگین شده...ازش خون می ریزه روی گردنم...گرمه...بدم نمیاد...جلوشو نمیگیرم...

میخوام بلند شم...

تعادل ندارم....چیزی نمیبینم...

سر می خورم....خودمو میکشونم کنار دیوار و یه کهنه رو محکم توی شکاف روی سینه ام فشار میدم....بهتر شد...

سعی میکنم خودمو تا تلفن بکشونم....

داره زنگ میزنه...

توی سرم...

 پایه ی میزو می کشم...همه چیز از روی میز میریزه...

توی تلفن ...فقط یه کلمه میگم...بیا....چشمهام بسته میشه...

یه لحظه چشمامو باز می کنم...

مضحکه...هنوز زنده ام...دورو برم پر از آدمای جور واجوره...رنگ و وارنگ...میگردن...نگاه می کنن...مینویسن...

از بقیه نزدیکتر...کف آشپز خونه  نشسته...روی زمین...روی خون...

سرمو روی پاهاش گرفته...

توی گوشم با حق حق نجوا می کنه  که خوب میشم... اشکش میافته روی صورتم....داره دروغ میگه...

برای خوب شدن دیر وقته...

خیلی وقته که دیر وقته...و اون میدونه...اینو حس می کنم...

چشمام سیاهی میره...با خودم میگم اگه دستشو ول نکنی...خوب میدونی که  باهات میاد...

دستمو از توی دستاش بیرون میکشم...

خیلی مزخرفه.....توی این مدت اولین باریه که تنهایی آروم می گیرم...

 

اما...خودم تنهایی میرم...

 

 

متاسفم ......

نتونستم تحمل کنم

از هپی اند بیزارم!!......... بیزار !!!

ببین...

این...فقط....یک....داستانه...خوب؟؟!

 

 

نظرات 16 + ارسال نظر
مرجان 1385/03/17 ساعت 01:22

اگه قراره اینجوری بمیری خودم میام میکشمت!!!

hadeaghal khoshhalam ke ba somaye joon tafahom dari.lolzzzz

سوتیتر 1385/03/17 ساعت 01:51 http://sotitr.blogfa.com

چرا متاسف؟ اتفاقا حسنش به اینه که هپی اند نیست !!

اصلا خوشم نیومد این چی بود؟
اه اه اه

سلام...
خوبه گفتی یه داستانه ها.
اولین بار بود که اومدم اینجا داشتم ناراحت میشدم خوبه داستان بود.
ولی بهتره داستانشم نگی.

دیوونه چرا فکر کردی باتو ام آخه.
با تو نبودم که. الکی هم حالت بد نشه. اونی که هست خودش میدونه

من اولین باریه که اومدم این وبلاگو خوندم...اسمش به نظرم جذاب بود...ولی داستانش خیلی واقعی بود ...حالم بد شد!

علی 1385/03/17 ساعت 18:28 http://ss57.blogsky.com

دلت پر نور"قلبت لبریز از عشق"
نگاهت پر فروغ"حضورت پر طنین"
وآهنگ وجودت سر مست.......
خوبه گفتی یه داستانه
ممنون از حضورت بازم میام بازم بیا من اپم از اپت منو با خبر کن

سمیه 1385/03/17 ساعت 19:29

منم بامرجان هم دستم!!!

شکارچیهای جهان متحد می شوند!!!

میمبا 1385/03/17 ساعت 21:59 http://mimba.mihanblog.com

مرگ همه آدم ها رو گرفته. هر کسی یه جور مرده است. فقط داریم نقش زده ها رو بازی می کنیم. و چقدر هم خوب ایفای نقش می کنیم ....

[ بدون نام ] 1385/03/18 ساعت 00:16

مخی جون . از نوشتنات خوشم می یاد. تا به حال نشده وبلاگ کسی رو انطوری بخونم.
شاید هم سبک نوشتاریت به من نزدیکه. خلاصه خیلی باحالی.

هیچ میدونی نسبت به روزهای اول خیلی فهیم تر شدی کرگدن جووووون؟؟؟!!!!
به مامانت از طرف من سلام برسون. یادت نره. بای

چشم
بگم کی؟
اقلا یه معرفی ای.....آدرسی...چیزی...
مهمون که ترس نداره
بابا ما اگه میومدیم بد دک نبودیما...زود میرفتیم ....
:دی

نوش دارو بعد مرگ سهراب....دیگه چه فایده داره ؟

رویا 1385/03/18 ساعت 14:40 http://corocodile.blogsky.com

سلام کردگدن جونم!!!!خوبی؟ اولا که چرا نمی یای طرفای ما؟! یعنی همیشه من باید بیام اول؟! دوما که خداییش کرگدنها هم عصبانی و ناراحت میشن عالمی دارنا
سوما موفق باشی و حسابی شاد
چهارما خواستی دوست داشتی حال می کردی بیا که کروکدیل منتظرته!

شازده خانوم 1385/03/18 ساعت 20:19

سلام.من نظرم رو در مورد داستان گفتم .
به عقیده من کسی که از توی زندگی آدم میره وقتی بر میگرده حضورش یعنی نوش دارو بعد مرگ سهراب.

[ بدون نام ] 1385/03/18 ساعت 21:26

سلام با تشکر از زحماتتون اگر فرصت داشتید یک سری به این ادرس بزنید مطالبش بسیار جالبwww.alcoran.blogsky.com

کاش این داستانت واسه من واقعی شه.... دل کندم از همه چی وقتی اون ازم دل کند...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد