توهمات کرگدن فهیم جیبی

۞هیچکس بی دامن تر نیست،اما پیش خلق... دیگران پوشند و ما بر آفتاب افکنده ایم۞

توهمات کرگدن فهیم جیبی

۞هیچکس بی دامن تر نیست،اما پیش خلق... دیگران پوشند و ما بر آفتاب افکنده ایم۞

روزی که مهمون اومد...

 

امروز برای اولین بار کارگاه شکل کارگاه شد....

ناظرها اومدند.... سرپرست نظارت...ناظر تاسیسات ... ناظر الکتریکال و ناظر مقیم که همیشه سر دل منه!!

و موقع رفتن همشون لبخند رضایت به لب رفتن... هیچ نقصی توی کارگاهم ندیدن...

آخر سر...یعنی آخر وقت اداری... از نظارت عالی هم اومدن....

و طبق روال کاریشون نماینده نظارت عالی گفت: (( سرعت کار پایینه مهندس... چکار داری می کنی؟!))

ناظر مقیم گفت: (( بله...دستگاه نظارت(یعنی خودش) هم از این وضعیت ناراضیه...من اینو کتبا ابلاغ کردم به مهندس(یعنی من)...))

منم بادی به غبغب انداختم  : (( اخطار ایشون مربوط میشه به پیمانکار نصب سوله

1)     پیمانکار سوله مجموعه من نیست...سپاهه!..

2)     نظارت سوله  اصلا در اختیار ایشون نیست...

ضمنا در مورد فرمایش مهندس (با دست به نماینده نظارت عالی اشاره کردم)...من این کارگاه رو دو هفته است که تحویل گرفتم...و بعد از تجهیز کارگاه که یه هفته طول کشیده الان توی سه جبهه ی کاری کارگاه فعاله... مطمینید که این اسمش کمکاریه مهندسسسسس؟؟!! ))

یارو یه نیگا کرد دید گاف داده...!! دور و بریاش حتی نماینده شهرداری(کارفرما) زدند زیر خنده!! یکیشون برگشت و با نیشخند بهش گفت: (( اینجا جاش نبود مهندس!!))

نمی دونی چه حالی کردم!!

خلاصه کنم که امروز حسابی از خجالت ناظر مقیممون هم در اومدم...

مثل کره داشت آب میشد از خیطی!!

از این به بعد بیشتر براش خواهم داشتن همی!!نه اینکه پشت سرش (مثل اون نسبت به من)!!

جلوی خودش و جایی که باید جوابگو باشه براش دارم...

من عجب شیطونی شدم نه؟!!

 

 

 

 

ماجرا های من و کارگاهم!!

عرض کنم که...

بالاخره این درس فلان فلان شده تموم شد و من فرداش رفتم سر کار...

و چون این کار دقیقا یه جور ((برده داری))  تحت  ویندوزه من حسابی  پوستم کنده شده...بی جمعه...بی تعطیلی...از 6 که میرم از خونه 7 شب بر می گردم!!

وبرای اینکه ساعت 7.30 سر کار باشم مجبورم ساعت 5.45 صبح از خواب بیدار شم...

و با چند بار تاکسی و مترو عوض کردن خودمو برسونم به شاه عبد العظیم...

و این اول فلاکته....

یه مهندس ناظر لوس دارم که تا تو دهنی نخوره ساکت نمیشه...از ساعت 9 شروع می کنه که : مهندس...نهار دیر نشه...مهندس...کولر خنک نمی کنه...مهندس...من خودکارم رنگش تموم شده...مهندس...من جیش دارم(خدایی میگه ها!!)...

از سر بی کاری  میره تو کارگاه و از رو شکمش به معمار و بنا و کارگر دستور کار میده...اون هم شفاهی...که وقتی گند حرفاش در میاد و میگم چرا دیتایل اجرایی فلان جا رو تغییر دادی  میگه : من؟؟؟؟ من نگفتم...!! لابد خودشون خواستن تغییر بدن!!!!!!!!!

 یکی نیست بگه بابا نا سلامتی تو ناظری و نظرات گهربار شما باید به صورت دستور کار رو از طریق رییس تو به من ابلاغ شه که اگه ایراد داشت دست ما هم به جایی بند باشه.... هنوز حالیش نیست که بابا کارگر بیچاره که نمیفهمه تو ناظری یعنی دشمن ما  و من سرپرست کارگاهم یعنی کسی که باهاش قرارداد دارن...

راستی از نادونی کارگرام بگم که یه کم  بخندین!!

امروز تقریبا 2 تا کاغذA4  پر از شکل کردم و یک ربع به 2 تا کارگر و یه استاد بنا توضیح دادم و در طول این مدت کارگرها  هاج و واج  نیگاهم می کردند و بناهه هم سر می جنبوندند که مثلا کامل موضوع رو گرفته و به بقیه اشاره می کرد که صبر کن ...حالا بهت میگم....

حسابی توضیح دادم  که دو تا  سرویس بهداشتی موقت کارگاه رو دور از سایت بسازن...با آجر معمولی( فشاری) بسازن...روی ضلع 10 cm بسازن و به قبله هم توجه کنن که بعدا شر نشه...

 

نتیجه : به فاصله 10 متری از سایت   برام یک مستراح ساختن...با آجر سفالی سقف  و روی ضلع 30 سانتی (توجه کنین که این میشه قطر دیوار یه مستراح به ارتفاع۸۰/۱ که بار روش نیست و فقط یه تیغه ی سبک لازم داشته!!! ) 

 از همه جالب تر...رو به سوی قبله گاه مسلمین جهان!!!! صلوات!!!

 

تازه از شاهکار خودشون کلی حال هم کرده بودن..!!!!

 

میگی من با این رمه ی عاری از شعور چه کنم!!

 

تازه به همه ی اینها یک مدیر پروژه ی بد مهندس  رو هم اضافه کن...لاغر....حدود 55 ساله... ادعای زرنگی...دیر فهم....!! ( اما انصافا خوش اخلاق)    +

 

 از فردا که کارگاهمو رسما فعال میکنم احتمالا چیزای شاخدار یا سوتی های ناب زیادی پیش میاد...اگه  یادم بمونن همشو براتون تعریف می کنم...

خدا رحم کنه اساسی!!    

 

 

 

روز اول کار مبارک!

سلام!
خوب...
خبردوم اینکه امتحانا به خیر و خوشی تموم شد!!
خبر سوم اینکه نمره هام بد نشد!! ( از سرم هم زیاد بودن!)
خبر چهارم اینکه فردای اومدنم رفتم سر کار!! (بابا....)
اماخبر اول....خبر اول رو بعدا میگم...یعنی بعد از این که تبدیل به خبر شد!!
امروز روز اول مهندس شدنم بود....نظرت راجع به اینکه خسته نباشم چیه؟!
راستی کارم از صبح تا شبه و تعطیلی هم نداره...نه جمعه ها و نه تعطیلات رسمی!!
میخوابم که فردا به موقع بیدار شم...ساعت ۶ صبح!
 
 

.....!!!!!

پوف!

اولیش که به خیر گذشت...

نه نه نه...دعا تونو قطع نکنین!!

یکی دیگش داره میاد!!

اینم می کشمش!!