-
هنوز زندم!
1395/03/02 18:50
-
[ بدون عنوان ]
1386/03/23 12:20
-
[ بدون عنوان ]
1386/02/14 16:21
( به یاد استاد گرانقدر جناب آقای جهان نورد ) آقا....اجازه؟؟ معلم بودن حس خوبیه...بیشتر از اینکه شغل باشه...نه؟!! میدونید آقا معلم ؟... من معلم نیستم... اما به خاطر کارم مجبورم گاهی به مدارس سر بزنم... هنوز هم وقتی برای بازدید ساختمون مدرسه وارد کلاسی میشم به 20 سال پیش پرت میشم... آقا اجازه؟؟... میدونم درک می...
-
[ بدون عنوان ]
1386/01/16 02:49
به هر حال با کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم یه آپ کوچولو کنم که "من هم زنده ام!!" این پست فقط اون چیزایه که بیخود تو کله ام میچرخه و هی به درو دیوار میکوبه... سال 86 هم اومد (خبر جدیدی نبود نه؟!) همه یه سال بزرگ شدیم.... یه سال پیر شدیم... داشتم فکر میکردم اگه تصمیم نمیگرفتم زندگی رو شرو کنم الان کجا بودم... چه...
-
[ بدون عنوان ]
1385/11/14 22:43
و اینگونه شد که اینجوری شد!!
-
[ بدون عنوان ]
1385/06/29 00:10
به زودی و با هم بر میگردیم....
-
دلیلانه....
1385/06/16 00:57
ابراهیم(منصفی-شاعر فقید بندر).....مینالید... دگه مستون خرابات...به در می کده نارن (دیگه مستای میکده به می کده نمیرن) چون....نمیرسن.... به خدا نمیرسن!
-
[ بدون عنوان ]
1385/06/11 22:55
من مست می عشقم...پس آپ نخواهم شد ازخواب خوش مستی...بیدار نخواهم شد!!
-
از شب نوش و گریه و وداع با بندر عزیز و آمدن به این هیولا(تهران).
1385/05/28 20:08
من اولین کادوی ازدواجمو گرفتم....شعری که باهاش کلی حال می کردیم...گریه....خنده....جزو اولین شعرهای زیباش بود و حالا اونو به من هدیه کرد.. از نقابدار نازنینم....عزیزم متشکرم... * * * دلم از عشق تو ویزان شد امشب میان کوچه سرگردان شد امشب رسیدم تا که بر محضر چشمت شدم این نرگس خمارت امشب میان ان دو چشم چون غرالت خیال مست...
-
[ بدون عنوان ]
1385/05/27 23:09
ما بردیم.... سمیه و من ! حالا کی میخواد اولین تبریکو بهمون بگه؟!!....
-
روزی که دیدمش!!
1385/05/24 15:55
سلام میگم که بخندی... امروز یه اتفاق جالب افتاد برای موزاییک کاری کف نیاز به فرز بود همون چیزایی که باهاش سنگو می برن... من به عنوان سرپرست کارگاه رفتم وسیله رو چک کنم... فرز رو روشن کردم... گذاشتمش روی یه تیکه مرمر... یه هو ترکشو دیدم...اما دیر... ۳۰۰۰ دور در دقیقه میچرخه.... فرز تیکه شد... اومدو...خورد بیخ گوشم.......
-
قسمتی از یکی از اشعار هنرمند فقید بندر ((ابراهیم منصفی))
1385/05/23 18:47
چشیای ناز مستش به یه غمزه خارم اشکو(کرد)... بخدا کس که نادنت (نمیدونه)چه به روزگارم اشکو... ای نه دست سرنوشتن که مو اند بی نوا بم... که دل مو خار مهنت گل دست یارم اشکو... جون خوش کسی ندیدن چون صورت جمیلش... که گناه بت پرستی همه طرح و کارم اشکو.... ــــــــــــــــــــ فکر نمیکردم...هیچوقت....که دنیا میتونه اینهمه زیبا...
-
..........
1385/05/21 20:58
توی پوست خودم نمیگنجم.....
-
کله ام داره میپوکه!
1385/05/21 20:04
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ قرار برای جمعه عصر گذاشته شد!!!!!!!! برای اشنایی و غلومی و این حرفا!! اما یه چیزی!!.... حرفا که زده شده رفته پی کارش!!!!! پس می مونه یه مشت مراسم فرمالیته! من با انسان ترین، شریفترین، زیبا ترین و پاکدامنترین دختر دنیا انتخاب کردیم نه اینکه انتخاب...
-
یه آدم معمولی ....
1385/05/18 21:30
برای اینکه یه آدم معمولی باشم 18 سال درس خوندم... برای اینکه مرد بشم سخت ترین رشته مهندسی رو انتخاب کردم... برای اینکه کسی بهم ترحم نکنه بزرگترین افتخار دنیا...پسر یک ((وطن پرست بالفعل بودن)) رو نفی کردم... برای اینکه کارگر زیر دستم احساس با ارزش بودن کنه حتی به همراهش بیل زدم... تا سهم خودمو برای خوب بودن بپردازم.......
-
کاش کرگدن نبودیم...
1385/05/18 20:57
مشخصات چه کشوری است؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 20میلیون فقیر، 7 میلیون بیکار، 4 میلیون معتاد، 300هزار زن تن فروش ؛ 14 میلیون بیمار روانى ، 600 هزار کودک کارگر ، یک و نیم میلیون محروم از تحصیل، 8 میلیون بیسواد، 180 هزار نابغه فرارى با 30 تریلیون و400 میلیارد تومان خسارت ناشى از فرارمغز ها، 450 هزار تصادف در سال، 40هزار بیمار ایدزی، سن...
-
....
1385/05/14 00:59
واااااااااایییییییییییییییییییی تا ۵ شنبه دیگه... من دارم دیوونه میشم... مامانجونم عمل چشم داره... و تا اون روز نباید تکون بخوره نمیخوام نوه ی ارشدشو تنها بذاره... میخوام جای بابامو براش پر کنم سمیه جونم هم ...مطمینم که میفهمه... سمیه جون... دوستت دارم... مثل شرک...مثل کفر...
-
....
1385/05/10 17:44
سلام.... شمارش معکوس من برای بزرگترین تحول زندگیم شروع شد...
-
روزی که مهمون اومد...
1385/04/27 21:24
امروز برای اولین بار کارگاه شکل کارگاه شد.... ناظرها اومدند.... سرپرست نظارت...ناظر تاسیسات ... ناظر الکتریکال و ناظر مقیم که همیشه سر دل منه!! و موقع رفتن همشون لبخند رضایت به لب رفتن ... هیچ نقصی توی کارگاهم ندیدن... آخر سر...یعنی آخر وقت اداری... از نظارت عالی هم اومدن.... و طبق روال کاریشون نماینده نظارت عالی گفت:...
-
ماجرا های من و کارگاهم!!
1385/04/19 20:59
عرض کنم که... بالاخره این درس فلان فلان شده تموم شد و من فرداش رفتم سر کار... و چون این کار دقیقا یه جور ((برده داری)) تحت ویندوزه من حسابی پوستم کنده شده...بی جمعه...بی تعطیلی...از 6 که میرم از خونه 7 شب بر می گردم!! وبرای اینکه ساعت 7.30 سر کار باشم مجبورم ساعت 5.45 صبح از خواب بیدار شم... و با چند بار تاکسی و مترو...
-
روز اول کار مبارک!
1385/04/10 22:29
سلام! خوب... خبردوم اینکه امتحانا به خیر و خوشی تموم شد!! خبر سوم اینکه نمره هام بد نشد!! ( از سرم هم زیاد بودن!) خبر چهارم اینکه فردای اومدنم رفتم سر کار!! (بابا....) اماخبر اول....خبر اول رو بعدا میگم...یعنی بعد از این که تبدیل به خبر شد!! امروز روز اول مهندس شدنم بود....نظرت راجع به اینکه خسته نباشم چیه؟! راستی...
-
.....!!!!!
1385/04/03 13:04
پوف! اولیش که به خیر گذشت... نه نه نه...دعا تونو قطع نکنین!! یکی دیگش داره میاد!! اینم می کشمش!!
-
خدافظی+التماس دعا...
1385/03/29 20:38
بالله که شهر بی تو مرا حبس می شود آوارگی کوه و بیابانم آرزوست.... *** یک دست جام باده و یک دست زلف یار رقصی چنین میانه ء ایوانم آرزوست... دارم میرم اهواز خراب شده که قال قضیه لیسانس کذایی رو بکنم... برام دعا کنین... که با دست پر بیام... قول میدم اگه موفق شم یه خبر خیلی خوب( برای خودم )رو بهت بگم... اول از همه به تو...
-
یک آغل گرگ در لباس میش ....
1385/03/27 03:54
نمیخوام تایید یا رد کنم...برخورد آذری ها رو... اما میدونی؟ وقتی تاریخو شخم میزنیم...چی از توش در میاد؟ عربها جک میشن چون هیچوقت خودشونو ایرانی ندونستن...هنوز هم که هنوزه بعد از هر انفجار به رسم جشن خودشون چفیه و عقال میبندند...هنور هم ادعای استقلال الاهواز رو دارن... از محمره(خرمشهر)تا شوش دانیال...(منظورم اینه که با...
-
یه سر به گذشته ای نه چندان خوش آیند...
1385/03/25 19:17
یک دفتر یادداشت داشتم...هرچیز که می دیدم و خوشم می اومد توش می نوشتم... از اخوان ثالث بگیر تا فروغ حتی تاگور ....امروز وقتی اتاقمو مرتب میکردم...(آره بابا...ما هم آره!! )دیدمش... خیلی برام با نمک بود... آقا من چقدر سیاه فکر می کردم....هنوز جمله های طلایی «به درک» و «فدای سرم» رو نمیدونستم...یعنی به کاربردش ایمان...
-
ما....هیچ....ما....نگاه.....
1385/03/23 02:08
خوابم نمی برد...طبق معمول.. داشتم وبلاگهارو می خوندم که... برق از سرم پرید....... تجمع مسالمت آمیز زنانی که عدالت می خواستند...و عدالت٬ طبق امر ٬ کاملا به اونها چشانده شد... توحش تا کی؟ کمی به خودم اومدم... یادم به یک فیلم افتاد...(گوست داگ-روش سامورایی اثر جیم جارموش) یه مافیایی یه پلیس زن رو کشت(یعنی بر خلاف مرام...
-
از رنجی که می کشیم...!!!!
1385/03/22 03:26
سلاااااام ........................................................ نمی گم... هیچی نمیگم... نه از این که گور بابای دایی ....!!!! و نه از این که مرده شور ببرن اون پای چلاق میرزاپور رو!!!! هیچی نمیگم... حتی نمیگم که مگه این تیم بلانسبت..ملی نیست...و اینکه چرا باید فدای کسب افتخار شخصی یک بی شعور جاه طلب بشه... از این هم...
-
قلم قاصر است....
1385/03/20 02:12
روزانه میلیونها کودک از بی غذایی میمیرند... در هر روز هزاران خانواده از هم می پاشد.... آلودگی هوا هر روز در حال افزایش است.... اعتیاد میلیونها جوان را تهدید می کند... هر روزه فقر باعث خودفروشی هزاران دختر و زن می شود... آمار تقاضا ی مواد مخدر صنعتی سیر صعودی دارد... روزانه هزاران دختر و زن ایرانی با خشونت خانوادگی دست...
-
ساعت ۲۵
1385/03/17 00:51
همین اول گفته باشم... به دلیل بالا بودن خشونت... این پست رو ((۲۲+)) اعلام می کنم... امروز به اندازه کافی حرف بارم کردین!! ---------------------------------------------------- ---------------------------------------------------- ... ....خونه کاملا تاریکه... چراغها همه خاموشن....غیر از چراغ خواب اتاقم... تکیه ام رو میدم...
-
...
1385/03/16 20:45
این پست به علت عدم دعایت مسایل عاطفی حذف گردید!!!