روزها از کجا شروع میشن؟؟....
چند بار بیدار شدن و نگاه به ساعت با چشم نیمه باز...ساعت 8... ساعت 5/9...
ساعت15/10...و ساعت11...
دیگه هر کاری کنی خوابت نمی بره... ساعت 5/11 به زحمت تن چسبیده به زمینتو که مثل حرکت یه جرثقیل کهنه دستی چرق چرق میکنه بلند می کنی و به زور خودتو تا دستشویی می کشونی تا سنت صبهگاهی رو با چند ساعت تاخیر جاری کنی....
ساعت12 شده....تا 2 تلوزیون و نهار و حدود 3_2 میزنی بیرون و 10 شب برگشتن به خونه و مثل شیر آبی افتادن جلوی تلوزیون تا ساعت 5/2 و بعدش هم احتمالا کپه لالا ....تا برنامه روزانه فردا شروع شه....
نه....این زندگی آدمی که می خواد موفق بشه نیست....
یادم رفت بگم...این برنامه برای روزای عادیه ....گاهی هم که میری و یه روزتو گم می کنی (واضح تر از این بگم؟؟) و تا پیدا شه فردا شده...
الان 23 تیره ....تا 20 شهریور هم 2 ماه فرست دارم کار کنم.... میخوام برم و یه کاری کنم که سر زندگی برگردم...و وقتی میرم دانشکده لعنتی یه کم آدم شده باشم....
پاشنه ها از همین الان بالا!!!.... به پیش!!....
مگر اینکه خلافش ثابت شه....
khob are peyda kardane khod khoobe aliye vali rahat nist oonam baraye kasayi ke in ghad gom shodam ke dige yadeshoon nist che joori boodan khob bebinam age jaye oona boodi cheka ikardi ma che balayi darim sare ze ndegi moon miyarim man be bahgiye kar nadaram vali khodam
این متن رو خوندم من خیلی تو این وضیت نبودم من ممولا سرم گرمه
از وقتی از خواب بلند میشم کلی کار دارم