گاهی فکر می کنم اگه یکی بیاد و من رو از پا آویزون کنه تازه دنیا دو مثل بقیه می بینم !!
میدونی؟...من لج کردم...
این از اون وقتاییه که میشینم و سیر برای خودم ناز می کنم!! تا بهم لبخند بزنم!!
(جمله رو داری که؟....چیکار کنم ؟ خوب دو طرف داستان خود کرگدنمم دیگه..!!...بگذریم.... )
این همون موقعیه که بر میگردم و میگم( به خودم میگم بابا): لبخند بزنید!!
شما در مقابل بیلاخ استوار روزگار هستید!!
یعنی دنبال اصلاح خودم نیستم...یه جور مازوخیسم خفیف!!
این تازه حالت گل پری جونیه قضیه است...
گاهی اونقدرها مهربون نیستم....پس میشینم و اساسی مثلا سنگهامو با خودم وا می کنم!!
اما مناظره ی انتقادی من و خودم تبدیل میشه به یه مراسم خاله زنکی نق و نوق!!
بدون هیچ هدف سازنده ای!!
اینقدر غر غر میکنم تا دلم سیاه شه...نه اینکه فکر کنی اون موقع خودمو می بخشما...
نه...
اون موقه از خستگی فقط بی خیال میشم!!
این دفه رو نمیدونم با خودم چطور طی میکنم...
فقط میدونم این از همون وقتاست....
من لج کردم!!